Untitled Document
 
 
 
  2025 Jul 05

----

09/01/1447

----

14 تير 1404

 

تبلیغات

حدیث

 

از عبدالله بن حنظله روايت است که پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود : "درهم ربا يأکله الرجل و هو يعلم أشد من ستة و ثلاثين زنیة" (روايت أحمد و طبراني و در صحيح الجامع البانى برقم 3375)، يعنى: "يک درهم ربا که شخص آگاهانه مي‌خورد، از سي و شش بار زنا کردن شديدتر است".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>اشخاص>حزقیل بن نوری

شماره مقاله : 10252              تعداد مشاهده : 323             تاریخ افزودن مقاله : 3/4/1390

سخن درباره آنچه ميان فرزندان اسرائيل در روزگار زو و كيقباد 
و پيامبرى حزقيل‏ روى داد.


پس از درگذشت يوشع بن نون رشته كار بنى اسرائيل را كالب بن يوفنا به دست گرفت.
بعد از كالب بن يوفنا، حزقيل بن نورى جانشين وى شد.
حزقيل كسى است كه پسر پير زن ناميده مى‏شود و اين نام را تنها از آن رو بر وى نهاده‏اند كه مادرش پير شده و هنوز فرزندى نياورده بود. در روزگار پيرى از خداوند درخواست كرد كه او را فرزندى ببخشد. خداوند نيز درخواست او را پذيرفت و حزقيل را بدو داد.
حزقيل كسى است كه از خداوند خواست تا گروهى را كه مرده بودند زنده كند و خدا ايشان را زنده كرد.
سبب آن اين بود كه:
در قريه‏اى به نام راورداره، يا راوودان، يا واوودان، طاعون افتاد و توده مردم آن گريختند و در ناحيه ديگرى فرود آمدند.
كسانى كه در قريه مانده بودند، بيشترشان از بيمارى طاعون جان سپردند و گروهى اندك جان بدر بردند.
همينكه طاعون از ميان رفت، كسانى كه گريخته بودند، به قريه بازگشتند.
آنان كه در قريه مانده بودند، پس از بازگشت اين گروه گفتند:
«اين ياران ما از ما دور انديش‏تر بودند. اگر ما هم همان كارى را مى‏كرديم كه اينها كردند، اكنون همه زنده مانده بوديم و اين همه مرگ و مير در ميان ما نمى‏افتاد.» 
از اين رو، سال بعد كه باز طاعون آمد، همه‏ى مردم- كه سى و چند هزار تن، يا به گفته‏اى: سه هزار و به گفته‏اى چهار هزار تن بودند- گريختند و به همان جا رفتند كه سال گذشته گروهى از ايشان رفته بودند.
ولى در آن جا فرشته‏اى فرود آمد و چنان فريادى بر ايشان زد كه همه مردند و استخوان‏هاى ايشان پوسيد.
پس از چندى حزقيل از آن جا گذشت و استخوان‏هاى پوسيده مردگان را نگريست و در انديشه فرو رفت كه آنان چگونه در روز رستاخيز زنده مى‏شوند و برمى‏خيزند.
در اين هنگام خداوند بدو وحى فرستاد فرمود:
«آيا مى‏خواهى به تو نشان دهم كه چگونه آنان را زنده مى‏كنم؟» حزقيل عرض كرد: «آرى.»
به او گفته شد: «به آنان بگو تا زنده شوند.» حزقيل چنين ندا در داد:
«اى استخوان‏هاى پوسيده، خداوند به شما فرمان مى‏دهد كه گرد هم آئيد.» ناگهان هر استخوانى از يك جا پريد و به استخوانى ديگر پيوست و چيزى نگذشت كه آن زمين پر از پيكرهائى استخوانى شد.
حزقيل بعد به آنها خطاب كرد و گفت:
«اى استخوان‏ها، خداوند به شما فرمان مى‏دهد كه خود را بپوشانيد.» ناگهان استخوان‏ها همه از گوشت و خون پوشيده شدند و همان جامه‏اى را در بر كردند كه در واپسين دم زندگى داشتند.
در سومين بار حزقيل گفت:
«اى روان‏ها، خداوند به شما فرمان مى‏دهد كه به- پيكرهاى خويش برگرديد.» ناگهان جان‏ها به تن‏ها برگشتند و مردگان زنده شدند و برخاستند.
همينكه زندگى را از سر گرفتند، گفتند:
«پروردگارا! تو پاكى و سزاوار نيايشى و جز تو هيچ خداى ديگرى نيست.» 
آنگاه به نزد كسان خويش بازگشتند. آنها اين گروه را كه مرده بودند، شناختند زيرا هنوز نشانه مرگ در چهره‏هاى ايشان آشكار بود و جامه‏اى بر تن نداشتند جز همان جامه كه بر تنشان به گونه‏ى كفنى چرب در آمده بود.
آنان بعد جان سپردند. حزقيل نيز درگذشت. طول مدت‏ پيغمبرى او در ميان بنى اسرائيل، هيچ جا ذكر نشده است.
و نيز گفته‏اند:
آنان از كسان حزقيل بودند. پس از مرگشان حزقيل به گريه افتاد و گفت:
«پروردگارا، من در ميان مردمى بودم كه ترا مى‏پرستيدند و از تو ياد مى‏كردند. اكنون همه مرده‏اند و من تنها مانده‏ام.» 
خداوند فرمود:
«آيا مى‏خواهى كه آنان را زنده كنم؟» عرض كرد:
«آرى.» خدا فرمود:
«اكنون من زندگانى ايشان را به دست تو مى‏دهم.» درين هنگام حزقيل به مردگان خطاب كرد و گفت:
«به اجازه خداى بزرگ زنده شويد.» 
همه زندگى را از سر گرفتند.

متن عربی:

ذكر الأحداث في بني إسرائيل
في عهد زوّ وكيقباذ ونبوة حزقيل

لما توفي يوشع بن نون قام بأمر بني اسرائيل بعده كالب بن يوفنّا، ثمّ حزقيل بن نورى، وهو الذي يقال له ابن العجوز، وإنما قيل له ذلك لأنّ أمّه سألت الله الولد وقد كبرت، فوهبه الله لها، وهو الذي دعا للقوم الموتى فأحياهم الله.
وكان سبب ذلك: أنّ قرية يقال لها راوردارة، وقع بها الطاعون، فهرب عامّة أهلها ونزلوا ناحية، فهلك أكثر من بقي بالقرية وسلم الآخرون، فلمّا ارتفع الطاعون رجعوا، فقال الذين بقوا: أصحابنا هولاء كانوا أحزم منّا ولو صنعنا كما صنعوا بقينا، فوقع الطاعون من قابل، فهرب عامّة أهلها، وهم بضعة وثلاثون ألفاً، وقيل: ثلاثة آلاف، وقيل: أربعة آلاف، وقيل غير ذلك، حتي نزلوا ذلك المكان، فصاح بهم ملك فماتوا ونخرت عظامهم، فمرّ بهم حزقيل فلمّا رآهم جعل يتفكر في بعثهم، فأوحى الله إليه: أتريد أن أريك كيف أحييهم؟ قال: نعم، فقيل: ناد، فنادى: يا أيتها العظام البالية إنّ الله يأمرك أن تجتمعي، فجعلت العظام تطير بعضها الى بعض حتى صارت أجساداً من عظام، ثم نادى: يا أيتها العظام إن الله أمرك أن تكتسي فألبست لحماً ودماً وثيابها التي ماتت فيها، ثم نادى: يا أيتها الأرواح! إن الله يأمرك أن تعودي إلى أجسادك فعادت،وقامت الأجساد أحياء؛ وقالوا: حين أحيوا سبحانك ربنا وبحمدك لا إله إلا أنت ، فرجعوا إلى قومهم أحياء يعرفون انهم كانوا موتى سحنة الموت على وجوههم لا يلبسون ثوبا الا عاد كفنا دسما ثم ماتوا ثم مات حزقيل ولم تذكر مدته في بني اسرائيل، وقيل: كانوا قوم حزقيل فلما أن ماتوا بكى حزقيل وقال يا رب كنت في قوم يعبدونك ويذكرونك فبقيت وحيدا فقال الله أتحب أن أحييهم؟ قال: نعم قال: فإني قد جعلت حياتهم إليك، فقال حزقيل: أحيوا بإذن الله تعالى فعاشوا.

از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از محمّد بن عقيل بن ابي طالب روايت است: علي رضی الله عنه براي ما سخنراني كرد و گفت: اي مردم! شجاع‌ترين مردم كيست؟ گفتيم: شما، اي امير مؤمنان! گفت: ابوبكر صديق رضی الله عنه شجاع‌ترين مردم است، در روز جنگ بدر ما براي رسول الله صلی الله علیه و سلم سايه‌باني درست كرده بوديم، گفتيم: چه كسي در كنار پيامبر صلی الله علیه و سلم از ايشان نگهباني مي‌کند تا كسي از مشركان به او نزديك نشود؟ كسي جز ابوبكر براي نگهباني نايستاد، او بود كه با شمشير از غلاف كشيده كنار سر مبارك او ايستاده بود، هرگاه كسي مي‌خواست به رسول الله صلی الله علیه و سلم نزديك شود ابوبكر با شمشيرش جلوي او را مي‌گرفت و من خودم (علي) ديدم كه مشركان گلوي رسول الله صلی الله علیه و سلم را گرفته‌اند و تكان مي‌دهند و مي‌گويند: تو همان كسي هستي كه معبودان را‌ يكي دانسته‌اي، سوگند به خدا كسي جز ابوبكر رضی الله عنه به ‌او نزديك نشد، در آن زمان ابوبكر دو گيسوي بلند داشت، در حالي كه با سرعت مي‌آمد گيسوانش را كنار مي‌زد، آمد و گفت: واي بر شما! آيا مردي را مي‌كشيد كه مي‌گويد: پروردگارم الله ‌است و برايتان از جانب پروردگارش آيات و نشانه‌هاي واضح و و روشن آورده‌است! در آن روز ‌يكي از دو گيسوي ابوبكر كنده شد. راوي می‌گويد: علي مخاطبان را سوگند داد كه ‌آيا نزد شما مؤمن آل فرعون بهتر بوده ‌يا ابوبكر؟ مردم چيزي نگفتند، علي گفت: سوگند به خدا ابوبكر از مؤمن آل فرعون بهتر است، آن مرد که ايمانش را پوشيد، خداوند او را ستود. امّا ابوبكر جان و خون و مالش را در راه خدا فدا كرد(المستدرک(3/67)صحیح است برشرط مسلم و ذهبی موافق آن است).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1533
دیروز : 19349
بازدید کل: 11315130

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010