Untitled Document
 
 
 
  2024 Apr 25

----

16/10/1445

----

6 ارديبهشت 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
« احْفَظِ اللَّهَ يَحْفَظْكَ احْفَظِ اللَّهَ » (صحيح – روايت ترمذى)
" خدا را حفظ کن تا ترا حفظ کند "

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>خالد بن ولید رضی الله عنه > اسلام آوردن وی

شماره مقاله : 3414              تعداد مشاهده : 728             تاریخ افزودن مقاله : 14/6/1389

اسلام آوردن خالد بن ولید

خالد بن ولید، داستان مسلمان شدن خویش را این گونه توضیح می‌دهد: وقتی نظر لطف خدا شامل حالم گردید، در دلم محبت اسلام را القا نمود و وجدانم بیدار شد. با خود گفتم: من که در هر معرکه‌ای علیه محمد شرکت داشته‌ام. و هیچ گاه از معرکه‌ای علیه او برنگشته‌ام؛ مگراینکه موضعگیری خود را غیرمنصفانه می‌دانستم و در دل می‌گفتم: روزی محمد پیروزخواهد شد. هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم حدیبیه رفت، من با چند اسب سوار در منطقه عسفان با آنان روبرو شدم. آن حضرت نماز ظهر را با آرامش کامل و با جماعت برگزار نمود. ما در این صدد بودیم تا هنگامی که آنان در حال نماز خواندن هستند، بر آنان یورش بریم، امّا این کار را نکردیم، و خوب شد که چنین نکردیم، سپس نماز عصر را بصورت نماز خوف (یعنی عده‌ای در جماعت شرکت کردند و عده‌ای نگهبانی می‌دادند) برگزار کردند. من با خود گفتم: با این مرد نمی‌شود کاری کرد! سپس ما متفرق شدیم وایشان نیز تغییر مسیر داد. بعد از اینکه با قریش در حدیبیه صلح نمود، با خود گفتم: چیزی باقی نگذاشته است. به کجا برویم؟ نزد نجاشی برویم؟ او از محمد پیروی کرده است و اصحابش نیز در آنجا در امن و آسایش به سر می‌برند.
آیا نزد هرقل (روم) برویم؟ پس باید نصرانی یا یهودی بشویم؟ چه کار کنم آیا همین جا در مکه بمانم؟
این افکار ذهنم را مشوش داشت تا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای عمره القضاء تشریف آورد. من نخواستم آنها را ببینم. بنابراین، جای دیگر رفتم. برادرم ولید بن ولید که همراه ایشان برای عمره آمده بود، وقتی مرا در مکه نیافته بود، برایم نامه‌ای به این عنوان نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد: من باتوجه به عقل و اندیشه‌ای که تو داری، در شگفتم که چرا اسلام را درک نمی‌کنی؟ آیا فردی مثل تو باید از اسلام بیگانه بماند؟ رسول خدا از من درباره تو پرسید. گفتم: خداوند او را خواهد آورد. فرمود: نباید او از اسلام بیگانه می‌ماند! ای کاش با مسلمانها بود و علیه مشرکان، چنین زحماتی را متحمل می‌شد. این برایش بهتر بود و ما او را بر دیگران مقدم می‌شمردیم. برادرم، آنچه را که از دست داده‌ای دریاب؛ چراکه تو چیزهای زیادی از دست داده‌ای.
خالد می‌گوید: وقتی نامه برادرم به دستم رسید، نشاطی به من دست داد و علاقه من برای خروج از مکه و پیوستن به مسلمانان دو چندان؛ شد. به ویژه از آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مورد من فرموده بود، بسیار شادمان گشتم. در همان روزها در خواب دیدم که از سرزمین خشک و تنگی به سرزمین وسیع و آباد رفته‌ام. با خود گفتم: این خواب سرنوشت‌ساز است. بعد از اینکه به مدینه آمدم، خوابم را برای ابوبکر تعریف کردم. گفت: به معنی این است که خداوند تو را از تنگنای شرک به وسعت اسلام آورد.
وقتی تصمیم گرفتم که از مکه بیرون شوم با خود گفتم: چه کسی را به عنوان رفیق سفر با خود ببرم؟ در همین گیرودار با صفوان بن امیه برخورد نمودم. به او گفتم: ای اباوهب! می‌بینی که تعداد ما انگشت‌شمار است و محمد بر عرب و عجم پیروز شده است. اگر ما نزد محمد برویم و از او پیروی کنیم، چه اشکالی دارد؟ مگر نه اینکه برتری محمد، امتیازی برای عربها است؟
صفوان جواب رد دادو گفت: اگر تمامی قریش از او پیروی کنند و من تنها بمانم، بازهم از او پیروی نمی‌کنم، البته پدر و برادرش در جنگ بدر کشته شده بودند. از او جدا شدم؛ سپس با عکرمه پسر ابوجهل ملاقات کردم و به او همان مطالبی را که به صفوان گفته بودم، به اونیز گفتم. اونیز پاسخی مشابه پاسخ صفوان به من داد؛ سپس با عثمان بن طلحه ملاقات نمودم. او دوست صمیمی من بود، امّا چون نیاکانشان در جنگ بدر کشته شده بودند، خواستم تا این موضوع را با او در میان نگذارم، امّا چون در حال حرکت بودم،گفتم: چه اشکالی دارد این موضوع را با او در میان بگذارم. بنابراین، آنچه را به صفوان و عکرمه گفته بودم به او نیز گفتم و افزودم که ما به روباهی می‌مانیم که در سوراخی پناه برده است. اگر یک سطل آب در آن سوراخ بریزند، چاره‌ای جز بیرون شدن ندارد. عثمان پذیرفت و گفت: من نیز تصمیم داشتم، امروز حرکت کنم و حیوان من آماده است.
خالد می‌گوید: ما با هم در یأجج قرار ملاقات گذاشتیم تا از آنجا حرکت کنیم. صبح روز بعد هنوزکه هوا تاریک بود، حرکت کردیم و در مکان مقرر با یکدیگر برخورد نمودیم. به راهمان ادامه دادیم تا اینکه به هَدّه رسیدیم. در آنجا با عمرو عاص روبرو شدیم. او به ما خوشامد گفت و پرسید: کجا می‌روید؟ از او پرسیدیم که به خاطر چه کاری خارج شده است؟ گفت: به خاطر همان چیزی که شما خارج شده‌اید. گفتم: ما به خاطر اسلام و پیروی از محمد بیرون شده‌ایم. گفت: من نیز به خاطر همین امر بیرون شده‌ام. از آنجا همه با هم به سوی مدینه حرکت نمودیم تا اینکه به مدینه رسیدیم و در حره فرود آمدیم. خبر قدوم ما به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  رسید. ایشان خوشحال شده بودند. من لباسهای بهتری را که همراه داشتم، پوشیدم و برای ملاقات با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آماده کردیدم. در این اثنا برادرم را دیدم. او گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از آمدن شما خوشحال شده و منتظر شما است. من نیز شتابان رفتم. ایشان را در حالت تبسم یافتم؛ به ایشان سلام نبوت کردم. با چهره‌ای گشاده جواب سلام مرا داد. شهادت را بر زبان آوردم و مسلمان شدم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: سپاس خدایی را که تو را هدایت کرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: با توجه به عقل و خردی که در تو سراغ داشتم، امیدوار بودم که خداوند تورا به مسیر خیر موفق بگرداند. گفتم: ای رسول خدا! من در معرکه‌های زیادی علیه شما و با حق مبارزه نموده‌ام، از خدا بخواه که مرا بیامرزد. ایشان فرمود: اسلام، تمامی گناهان گذشته را محو و نابود می‌کند. گفتم: باز هم برایم دعای مغفرت بکنید. فرمود: بارالها! خالد را به خاطر تمام کارشنکنی‌هایی که علیه اسلام کرده است، عفو کن و از او بگذر؛ سپس عمرو و عثمان جلو آمدند و با ایشان بیعت کردند و اسلام آوردن ما مصادف با ماه صفر سال هشتم هجری بود و به خدا سوگند از روزی که مسلمان شدم، رسول خدا در مصائب و مشکلاتی که پیش می‌آمد، هیچ کس را بر من ترجیح نمی‌داد.[1]
 


[1]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 239 – 240 – التاریخ الاسلامی، ج 7، ص 95.



برگرفته از:
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از نصايح لقمان حكيم بر فرزندش: با دوست و دشمن خوش اخلاق باش.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1452
دیروز : 6572
بازدید کل: 6574818

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010